یاداشت های پراکنده ؛یادگاری های پدر
یاداشت های پراکنده ؛یادگاری های پدر

شهر اولین ها// یاداشت های پراکنده …یادگاری های پدر. با بالهای ابی رنگ در فرودگاه مسجدسلیمان به زمین نشست ،سر از پا نمی شناختم ،خودم را به سالن فرودگاه رساندم احساس عجیبی بمن دست داده بود پس از سالها ی نه چندان دور ،دوباره به کشور ودیار خود باز گشته ام ،بوی شقایق های وحشی اطراف […]

شهر اولین ها// یاداشت های پراکنده …یادگاری های پدر.

با بالهای ابی رنگ در فرودگاه مسجدسلیمان به زمین نشست ،سر از پا نمی شناختم ،خودم را به سالن فرودگاه رساندم احساس عجیبی بمن دست داده بود پس از سالها ی نه چندان دور ،دوباره به کشور ودیار خود باز گشته ام ،بوی شقایق های وحشی اطراف فرودگاه مشامم را نوازش می داد،راننده هندی چمدان هایم را در خودرو گذاشت به اوگفتم جی تایپ ،از فرودگاه تاخانه از شادمانی در پوست خود نمی گنجیدم ،پدر ومادرم ،خواهرانم وتعدادی از فامیل در خانه به انتظارم نشسته بودند وچه استقبال بی نظیری ازمن شد بعد از ظهر همان روز اطلاعیه نشریه اختصاصی نفت خیز را مطالعه کردم سینمای باشگاه مرکزی فیلم وسترن را نمایش می داد غروب برای دیدن فیلم سینمایی به باشگاه مرکزی که تاز تاسیس بود رفتیم .درب سینما خارجی ها را می دیدم که باتفاق خانواده هاشون ازادانه ومسرور وارد سینما می شدند عجب شبی بود فیلم بزبان انگلیسی وباشرکت جان وین بود ،ان شب خیلی خوش گذشت .همان جا بود که اطلاع رسانی شد فردا مسابقه اسب سواری در باشگاه سوار کاران تلخاب انجام خواهد شد .من علاقه زیادی به سوار کاری داشتم وفردای ان روز از این مسابقه دیدن کردم چقدر مردم استقبال کرده بودند وسوار کاران ایرانی وخارجی را تشویق می کردند، من هرجا می رفتم یاداشت هایی در دفتر خاطراتم می نوشتم یک روز از اموزشگاه حرفه ای شرکت نفت (ترنینگ)در بازار چشمه علی دیدن کردم تعدادی از دانش اموزان از کلاس ششم ابتدایی در ان اموزشگاه حرفه می اموختند وبعد از دوسال به استخدام رسمی شرکت نفت در می امدند ،این اموزشگاه شبانه روزی در نوع خود بی نظیر بود با بچه های اموزشگاه چند عکس یادگاری گرفتم …در روزنامه نفت خیز مسجدسلیمان مسابقات شنا باحضور چندین کشور وتیم مسجدسلیمان را نوشته بود اما من که چند سالی در انگلستان تحصیل می کردم کمی مشگل گوارشی پیدا کردم وبه ببمارستان اوپی دی مراجعه نمودم هنگام ورود به اوپی دی فرشتگان سفید پوش را دیدم که گویی از سربازخانه ترخیص شده اند پرسیدم این ها چه می کنند گفتند این مرکز نرس هاستل است وپرستاران سراسر کشور در این مرکز تحصیل می کنند وبعد از فراغت از تحصیل به استخدام شرکت نفت در می ایند .چه اموزشگاه زیبایی بود واما بیمارستان نفت در نوع خود بی نظیر بود.تمام پزشکان انگلیسی وتعدادی پرستار ایرانی وخارجی مشغول بکار بودند .فرصت اقامت من در مسجد سلیمان کم بود وباید برای ادامه تحصیل به لندن برگردم ودر روزهای اخر از چاه شماره یک وکارخانه گوگردی بی بیان دیدن کردم گوگردی بی بیان در دنیا همانند نداشت ،پدرم علاقه فراوانی به اثار باستانی داشت وروز اخر به اتفاق او از اثار باستانی سرمسجد دیدن کردیم تعداد زیادی از خارجی ها را در سرمسجد دیدم چون متوجه شدند من انگلیسی را بخوبی حرف می زنم سوالاتی در خصوص اثار باستانی از من داشتند که با کمک پدرم به انها پاسخ می دادم ..روز وداع فرا رسید وخانواده ام مرا تا فرودگاه مسجدسلیمان بدرقه کردند وپرواز من به لندن باموفقیت صورت گرفت واین خاطرات را بیادگار گذاشتم .

علی عظیمی کیا عضو جامعه اسلامی معلمان استان